وقتی رسید موسم آن احتمال سبز شکرانه می شویم که… یا ذالجلال سبز… از شاخه های سبز مجاور خبر رسید آسوده اند مردم ازاین اتصال سبز بعد از چهار فصل خزان …فصل بی کسی حالا رسیده لحظه تحویل سال سبز آیینه ها کجاست؟ که…
پرنده روی سیم خاردار… گل نمود… صبح بود هوا هنوز گرگ ومیش ابر بود و انفجار و دود پرنده بال می زند گرفته بود دامنش به خاک ها به خارهای آهنی که بوی داغ می دهند… شب شهود چقدر پنجره گشوده شد به روی…
یک چله تا دمیدن چشمان مست تو باقی است ای تمام جهان ها به دست تو… یک چله سبز … سرخ …پراز رنگهای ناب یک چله… عشق بازی انگور و آفتاب یک چله مانده است به اشراق عشق آی…. بردف بزن سرآمد عشاق عشق…
خنده مرده بود .. در نگاههای سرد… آسمان شهر پر ترک پر از بهانه های این و آن کسی نمی نوشت نامه هیچ کس در آن سکوت سراغ قلب های پاک را نمی گرفت… وبی امان شکسته می شد آسمان کوه آفتاب رود شکسته…
یک روز مانده بود به پایان سال ها یک روز مانده بود و جواب سوال ها… خورشید سرد ویخ زده می رفت سمت شرق می سوخت در تراکمی از اشتعال ها صدها هزار چشم به خورشید زل زدند آتش گرفته بود… لب و خد…
دیروز شب ترانه و تار است و آه …آه زمین پراست از تپش بادهای فرودین شب تلاوت یک سوره سبز تا خورشید شب طلوع هزاران ستار ه در یاسین شب تبارک و.. والشمس …و القمر تا فجر شب صعود غزل تا مقام علیین شب تمامی…